کد مطلب:152273 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:170

نجات حاج محمد رحیم ایزدی از احتضار و افزوده شدن ده سال به عمر او
مرحوم حاج محمد رحیم ایزدی مشهور به حاج محمد رحیم آبگوشتی اخلاص و ارادت زیادی نسبت به حضرت سید الشهداء علیه السلام داشت و مواظب مداومت بر خواندن زیارت عاشورا بود. هر روز در مسجد گنج كه به خانه حاج محمد رحیم متصل بود پس از نماز جماعت، یك یا دو نفر روضه می خواندند و پس از روضه خوانی سفره پهن می كردند و مقداری زیاد نان و آبگوشت در سفره می گذاشتند. هر كس مایل بود همانجا می خورد و هر كه می خواست همراه خود به خانه می برد. و چون حاج محمد رحیم بانی این مجلس بود به آبگوشتی مشهور شده بود.

فرزند او مرحوم حاج میرزا علی ایزدی می گوید: پدرم در اواخر سال 1329 قمری سخت مریض شد و بما امر نمود كه او را به مسجد ببریم. گفتیم: این كار برای شما


هتك است! چون و اشراف به عیادت شما می آیند و در مسجد مناسب نیست.

میرزا محمد رحیم گفت: می خواهم در خانه خدا بمیرم!! او علاقه شدیدی به مسجد داست و ناچار او را به مسجد بردیم. تا اینكه شبی مرضیش خیلی شدید شد در حال اغما بود و ما او را به منزل آوردیم و آن شب در حال سكرات مرگ بود و ما به مردنش یقین كردیم، پس در گوشه ای از حجره نشسته و گریان بودیم و درباره تجهیزات و محل دفن و مجلس ترحیمش مذاكره می كردیم.

بالاخره در هنگام سحر، ناگاه پدرم من و برادرم را صدا زد. وقتی نزدش رفتیم، دیدیم عرق بسیاری كرده است و به ما گفت: آسوده باشید و بروید بخوابید و بدانید كه من نمی میرم و از این مرض خوب می شوم! ما از شفا گرفتن او حیران شدیم!

در هنگام صبح هیچ اثری از آن مرض در او نبود و بسترش را جمع كرد. سپس او را به حمام بردیم.

این قضیه در شب اول ماه محرم سنه 1330 قمری اتفاق افتاد و حیاء مانع شد از اینكه از او بپرسیم خوب شدن و نمردنش چه بود؟!

وقتی موسم حج نزدیك شد، پدرم به تصفیه حساب و اصلاح كارهایش پرداخت و مقدمات و لوازم سفر حج را تدارك دید و بالاخره با نخستین قافله حركت كرد. ما به عنوان بدرقه اش، در باغ جنت واقع در یك فرسخی شیراز رفتیم و شب را با او در آنجا بودیم.

وی ابتدا به ما گفت: از من نپرسیدید كه چرا نمردم و خوب شدم؟ اینك خودم به شما خبر می دهم. آن شب مرگ من رسیده بود و من در حالت سكرات مرگ بودم. پس در آن حال خود را در محله یهودیها دیدم و از بوی گندم و هول منظره آنها سخت ناراحت شدم و دانستم كه وقتی مردم یكی از آنها خواهم بود!


پس در آن حال به پروردگار خود نالیدم. سپس ندایی شنیدم كه: «اینجا محل ترك كنندگان حج است.» گفتم: پس تو سالت و خدمات من نسبت به حضرت سید الشهداء علیه السلام چه شد؟

ناگاه آن منظره هول انگیز به منظره فرح بخش مبدل شد و به من گفتند: تمام خدمات تو پذیرفته شده است و به شفاعت آن حضرت ده سال بر عمر تو افزوده شد! در مرگت تأخیر افتاد تا حج واجب را بجا آوری! و بالاخره اینك عازم حج شده ام حاج میرزا علی فرمود: پیش از محرم سال 1340 قمری مرض مختصری عارض پدرم شد و گفت: شب اول ماه، موعد مرگ من است و همان طور كه خبر داده بود در شب اول محرم، هنگام سحر از دار دنیا رحلت فرمود. رحمة الله علیه. [1] .


[1] داستانهاي شگفت ص 172- كرامات الحسينية ج 1 ص 59.